هرچند که ما خار گلستان شماییم
ما را نشکستند که مهمان شماییم
 
هرگز نسزد ما به شما عشق بورزیم
ما شاعر جاروکش ایوان شماییم
 
در حسرت گلگشت بهشت از چه بمانیم
عمری است که شبگرد خیابان شماییم
 
هم مور به دربار سلیمان زده اردو
هم ریزه‌خور سفره احسان شماییم
 
چون آهوی وحشی نگران است نگاهم
صیاد کمین کرده و حیران شماییم
 
نه غصه امروز و نه دلشوره فرداست
در هر دو جهان دست به دامان شماییم
 
دلخوش به همینیم پس از مردنمان هم
خاکیم ولی خاک خراسان شماییم